loading...
امر به معروف
محمد بازدید : 7 دوشنبه 28 بهمن 1392 نظرات (0)

 

وقتی به آخرهای سال می رسیم، یاد لحظه سال تحویل و زمزمه ی یا مقلب القلوب می کنیم، خواسته و نا خواسته می گیم: چه زود گذشت، انگار همین دیروز بود. روزها به دنبالش جلومون رژه می رن و تلخ و شیرین رو به یادمون می یارن. اینکه چی به دست آوردیم یا چی از دست دادیم مهمه برامون اما دیگه جزو روزهای گذشته است. دلمون می خواد تا سال تموم نشده، یه چیزایی رو جبران کنیم، کارای نصفه رو تموم کنیم، انگار نمی خواهیم بعضی چیزا تو سال جدید بهمون آویزون باشن که یادگار پارسال اند. خونه مون رو تکون می دیم، تا گرد و غبارش بریزه بیرون. اما بعضی هامون حواسمون به تکوندن دل هم هست. خوشبحال کسی که هر روز با وسواس خاصی گوشه و کنار دلش رو تمیز کرده و الان با یه کوهی از کثیفی مواجه نیست که زورش بیاد و خیلی چیزارو زیر سبیلی رد کنه و خاک روبه ها رو هل بده زیر فرش.. بعضی هامون هم که اصلا یادمون رفته دلی هست..

فکر می کردم خیلی راحت و سریع میام و بلند می گم: خداحافظ همگی، من رفتم. اما انگار واقعا خداحافظی سخته و نمی شه لبخند تحویل بقیه بدی و بگی: خوب هر اومدنی، رفتنی داره. من آتشم رو به زیر خاکستر نمی فرستم، یا یک سطل آب روی دلم نمی ریزم. اصلا این آتش رو من برپا نکردم که من هم بتونم خاموش بکنمش. حرکت جایش را به ایستایی نمی دهد، وفتی همه فکر و ذکرم به حرکت کردن است. چادرم را سفت می گیرم که باد نبرد و تکه تکه های دلم را به باد صبا می دهم تا پیشکشی کند برای یار..

 

    

هیچ کدوم از ما لحظه ای رو که به دنیا اومدیم به یاد نداریم. احساس و عقل و شعور و بصر و سمع و.. در ما بود، اما چیزی رو درک نکردیم. نمی دونم لحظه ی مرگ هم اینطوریه یا نه.. اما توی زندگی اوقاتی بر ما می گذره که احساس می کنیم، داریم بزرگ می شیم و استخون می ترکونیم. یا اصلا احساس می کنیم تازه متولد شدیم، یا مردیم. هر روز بعد از نماز صبح احساس می کنم متولد شدم، اما تو طول روز یادم میره که از تولد جدیدم استفاده کنم و خودم رو خوب بسازم. شب که میرسه یادم میافته که مرگی هست. شاید واقعا تولد فردا رو نبینم. تمام روزها به این منوال می گذره. و می دونم وقتی یوم الحسرت بشود، مثل همیشه اول لیست حسرت زده ها هستم و وقتی خدا صدایم می کند، حواسم جای دیگر است. و آنجا دیگر کسی نیست که آرام صدایم کند که فلانی تو را صدا کردند، بگو حاضر.

حلال کنید اگر گاهی چیزی بیخود نوشتم و وقتتان را تلف کردم. شاید روزی، جایی دیگر برگردم. سنگری از من خالی نخواهد شد هرگز.. از تمامی شما که مرا دیدید تشکر می کنم. گلایه ای باشد گوش می کنم.

یاحق

 

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 51
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 60
  • بازدید سال : 138
  • بازدید کلی : 744